اینکه در بستر تب باشی و از همهمه ی آتش و شمشیروغریبانه ترین صحنه ی تاریخ، جدا،
و چو عباس دلاور نتوانی بدهی جان ، به ره دوست در آن دشت بلا و
به کفت نیزه نباشد که به خاک افکنی اسباب جفا را،
سر سجاده مناجات تو تفسیر بلندای قد و قامت عباس (ع)و حسین (ع)است و
دعای تو روایتگر دلدادگی زینب زهرا(س)
گریه هایت، همه تکرار عطش،
و صحیفیه ی نامت، سوزلبهای کویری شده از تشنگی ممتد انسانی و مردی
جگرت سوخته از فرقت یوسف
و شدی حضرت یعقوب همان کرب و بلایی که بلای دل عالم….
چه نهفتی تو در آن وسعت شب گریه و تنهایی و غربت؛
که هنوز عطر نیایش ،
و دعا می دهد احوال محرم…
بسترت، خانه ی تب؛ نه!
که نهانخانه ی اسرار قیام ….
یا سیدالساجدین؛
شفاعتی ….
ص.جهانی